اسکارهای «اوپنهایمر» یادآور خاطرات خوش دوران اوج سینما
به گزارش خبرآنلاین– دیگر به ندرت چنین حس و حالی یافت میشود. واقعیت آن است که در زمانۀ ازهمگسیختهای زندگی میکنیم که همه چیز به پستوها، کلابها، فرقهها و جناحهای متضاد خلاصه میشود. مردم مثل گذشته با هم حرف نمیزنند و وقتی صحبت از سرگرمی به میان میآید، گزینههای متعدد، بیمعنا و مبهوتکنندهای پیش روی مخاطب است.
بااینحال، موفقیت هوشربایِ «اوپنهایمر» به یادمان آورد که همه چیز را میتوان از نو ساخت و به انسجام رسید. موضوعی پیش روی ماست با درونمایهای متعالی در باب ساخت بمب اتم و قرار است عواقب آن آزمایشِ علمیِ فاوستی را به چشم ببینیم.
کارگردان درامی ساخته مملو از جاهطلبی و تهور. فیلم ملتهب و پیچیده و حیرتآور است. مخاطبانش نیز حیرتآورند چراکه از سراسر جهان به تماشای فیلم نشستهاند. این دستاورد، چیزی ورای موفقیت است. آرزوی بزرگِ هر فیلمسازی، همین استقبالِ عظیم و قدرشناسی است. اسکار با قدردانی از "اوپنهایمر" و اهدای هفت جایزه، نقش خود را در هدایتِ این رؤیا ایفا کرد و اجازه داد با خیال راحت از خصایصِ نابِ چنین شاهکاری لذت ببریم.
عصرایران نوشت:انگار پیش از این، جادوی کهنی در کار بود که پیوسته در فیلمهایی مثل "خارج از آفریقا" ، "شکارچی گوزن" یا "فهرست شیندلر" به جریان میافتاد. در ۲۵ سال گذشته یعنی از زمانِ نمایش «تایتانیک» (۱۹۹۷)، با زبان و فرهنگ دیگری مواجه شدیم. دیگر شبهای اسکار به سیاقِ قبل برگزار نمیشد. بهندرت از آثاری تجلیل میشد که مگاهیتهای عظیمی ساختهاند -پرطرفدارند- و به معنای واقعی کلمه، اثر هنری محسوب میشوند.
برخی منتقدان میگویند «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» واجد چنین شرایطی است ولی اهدای جایزه به چنین فیلمی، نمونهای نادر و بارز از برپاییِ مراسم اسکار به افتخار فانتزیِ پاپکورن است.
از آن زمان اسکار به فیلمهای کموزنتری مثل «جایی برای پیرمردها نیست»، «انگل» و «سرزمین عشایر» یا فیلمهای جسورتری مثل «میلیونر زاغهنشین» و «آرگو» تعلق گرفت؛ فیلمهایی که تأثیر فرهنگیِ چندانی نداشتند؛ ولی "اوپنهایمر" این سد را شکست و باعث شد امسال، سالِ بازگشت به "دورانِ طلایی سینما" باشد و امید به آینده را دوچندان کند.
اسکار امسال، در چنبرۀ «اوپنهایمر» بود. آخرین ساختۀ نولان در حالی روی پردۀ سینماهای جهان رفت که موضوعِ حساسیتبرانگیز و پرکششِ روزها و شبهای جیرابرتاوپنهایمر، حسابی در کانون توجه قرار گرفته بود.
"کیلین مورفی" به خاطر بازی در فیلم اوپنهایمر اولین جایزۀ اسکار خود را در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد دریافت کرد. دقایقی بعد هم جایزه بهترین کارگردانی به "کریستوفر نولان" اهدا شد.
این فیلم درعینحال جایزه بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین موسیقیِ متن و بهترین بازیگرِ نقش مکمل مرد را از آن خود کرد.
حتماً لازم بود که "اما استون" احساساتِ چنین شبی را به سطحی دراماتیک برساند. سخنرانیِ پراحساسِ استون با واکنش به سگکِ خرابِ لباسش شروع شد «بیچارهها» صاحبِ چهار جایزۀ اسکار شد ولی سه جایزه به جذابیتهای بصری (مو و گریم، طراحی تولید و لباس) تعلق گرفت. به نظر میرسید استون واقعاً از تصاحبِ جایزۀ بهترین بازیگر زن شگفتزده است. طبیعی هم بود، چون خیلیها میگفتند "لیلی گلدستون" برنده خواهد شد.
"مستیسلاو چرنوف" کارگردان فیلمِ «۲۰ روز در ماریوپول» پس از دریافت جایزۀ بهترین مستند گفت: «سینما خالقِ خاطرههاست و خاطرات، تاریخسازند». راست میگفت. در هر دو مورد حق با او بود. چرنوف درباره فیلمش حرف زد و به نبردِ مهیب و دلاورانه هموطنانِ اوکراینیاش -در دو سال گذشته و از زمان تهاجم روسیه- پرداخت.
او میتوانست از آرمانهای صنعت فیلم حرف بزند و بگوید چشمانداز آینده، متزلزل است. بگوید این صنعت زمانی پیشرفت میکند که واقعیات تاریخیِ خود را به یاد بیاورد، درنگ کند و به زمانی برگردد که آثاری با توانِ شکلدادن به خاطرات و تاریخ ساخته میشدند و فیلمهایی اثرگذار در قد و قامتِ «اوپنهایمر» بر پرده نقش میبست.
اسکارِ امسال رخدادی برای یادآوریِ این مأموریت است. باید به یادمان بیاورد که هالیوود میتواند این هدف را محقق سازد و تحققِ آرزوها را نمیتوان با چیز دیگری تاخت زد.
۲۲۰۵۷